نفسنفس، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

نفس من و بابا حسین

سومین دیدار با دکتر (جواب آزمایش غربالگری)

سلام به ی دونه عشق خودم قربونت برم که نیومده عاشقتمممممممممممممممممممممممممممم عشقمی مامان هم عشق من هم عشق بابا نمیدونی با اومدنت چه قدر خوشحالم نیمدونی دیگه تو تنهایی هام میگم چند وقت دیگه جوجوم میاد و با هم بازی میکنیم 2 تا میشیم و کلی آرزوها که همش مرور میکنم توی ذهنم امروز 24 ماه رمضان هستش و به امید خدا 24 جز از قرانو برات نذر کردم و خوندم برای سلاممتییت و 6 جز دیگه دارم کگه به امید خدا میخونم دیروز نوبت دکتر داشتم باید جواب آزمایش غربالگری رو میبردم مثل همیشه بابایی باهامون اومد و ساعت 4 رسیدیم مطب خدارو شکر هنوز خیلیی شلوغ نشده بود ولی ی 10 نفری جلو من بودن و من نفر 11 بودم خدارو شکر صندلی خالی بود و دیگه من از ترفند شیرجه استف...
31 تير 1393

دومین دیدار با دکتر بهمن خانجانی(سونو ان تی(غربالگری)

سلام ی دونه ی شیرینم عشقم زندگیم خوبی مامان الهی فدات شم که با اومدنت هر روز ی  حس جدیدی رو احساس میکنم الهی که این حس نصیب تموم دوستای منتظرم بشه و مادر بودن رو احساس کنن... خوب از دیروز برات بگم و ی روز پر از استرس دست خودم نبود خیلی استرس داشتم ساعت 5 باید میرفتیم برای سونو من از صبح خوشحال بودم  راستشو بگم از 1 هفته قبل همش میشمردم تا 23 برسه و من بتونم ببینمت ...همیشه حسرت این لحظه هر رو داشتم لحظه هایی که خیلی وقتا دلم میخواست زودتر احساسشون میکردم و خداروشکر خدا بی نصیبم نزاشت از 1 هفته استرس داشتم و خوشحال از اینکه عشقم مونسم عزیز روزهای تنهاییم و میخوام ببینم و دل توی دلم نبود صبحش زودتر از همیشه از خواب بید...
24 تير 1393

حال و روز روزهای بارداری مامان فریباااااااا

سلام اوچولوی مامان همه کسم رفیق روزهای تنهاییم نفسم زندگی ام بودم نبودمممممممممممممم آره باتو ام تویی که با اومدنت توی دلم زندگی رو برام ی جورایی لذت بخش کردی تویی که 1 سال به انتظارت نشسته بودم و روز و شب زیر لب تو را فریاد میزدم , و دلتنگیتو میکردم و الان هم که هستی و خدا بهم لطف کرد و تو را درست شب تولد باباییت توی وجودم گذاشت شکر میکنم و واقعا بعضی وقتا زبونم لال میشه و نمیدونم چطوری این همه محبت خدا را جبران کنم اونی که دید اونی که هم پای من شنید که بارداری ام دیر اتفاق میافته اونی که هم پای من توی مطب دکتر بود و میدید و میشنید که دکترا چی تشخیص دادن؟؟؟ جدی خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااا همش میگفتم خودت طبیب دردام با...
19 تير 1393

ادای نذرت (سفره بی بی رقیه در امام زاده اسحاق)برای بهترین کس زندگیم

سلام عشقم خوبی مامان؟؟؟؟ایشالاه که جات توی وجودم امن امنه و هیچ ناراحتی نداشته باشییییییییییی گل من ..عزیز مامانی ی دونه ی منی سفت بچسب بهمممم که با داشتنت معنی تک تک لحظه هامو میفهمم یادمه روزی که با معصومه یکی از کسایی که چند سالی میشد منتظر معجزه خدا برای مادر شدن بود آشنا شدم و خبر بارداریشو فهمیدم ..فهمیدم که دست به دامن بی بی رقیه شده و حاجت گرفته من دروغ نگم خیلی اطلاعاتی در مورد بی بی رقیه نداشتم چند وقتی میشد با معصومه توی گپ حرف میزدیم و بهم گفت بی بی 3 ساله بوده نذرش کن حاجتتو زود میده دلش کوچیکه   ومن میگفتم چی میگه یادمه روزهای سختی رو که داشتم ی روز وقتی رو به امام زاده خونم داشتم گریه میکردم و واسه اومدنت دل تنگی ...
7 تير 1393
4764 12 39 ادامه مطلب

3 ماه از وجودت در وجودمممم

سلام شیرین کم سلام عسلم سلام زندگی ام سلام بودم نبودم همه چیزم مونس روزهای تنهاییام سلام آرامش وجودم تو چی هستی برام مامان تو که نیومده وجودت بهم آرامش و گرمی داده تو که بودنت توی وجودم یعنی همه چیز یعنی زندگی یعنیییییییییییییییییی بودن یعنی تو و من وقتی کلافه میشوم از این دنیا و آدماش همین که دست میزارم روی شکمم و تو را احساس میکنم آروم میشم تو همه چیزم شدی تو نفس کشیدن را برام آسون کردی تو دنیامی مامان الان وارد 3 ماه شدیم که توی وجودم جا خوش کردی خوش بمون گل من تو از وجود من بگیر نکنه گشنه بمونیی مامان این روزا همش حالت تهوع دارم موقع ناهار دلم هیچی نمیخواد چند روز پیش هوس استنبولی کردم و پختم با سالاد شیرازی یکم بیشتر از همیشه دلم خو...
3 تير 1393
1